×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

غروب آخرشعرم همیشه بارانی است

واشک،حاصل این بغض کال من شده است

شبي درشب ترين شب ها

شبي در شب ترين شبها، تو ما هم مي شوي آيا

تو تسليم تماشا ي نگاهم مي شوي آيا

شبيه يك پرنده، خيس از باران كه مي آيم

تو با د ستان پر مهرت، پناهم مي شوي آيا

پس از طي كردن فرسنگها راهي كه مي داني

كنار خستگيها، تكيه گاهم مي شوي آيا

شناكردن ميان خاك را بد من بلد هستم

تو اقيانوس موج آماج را هم مي شوي آيا

نگاه ناشيانه من به هستي داشتم عمري

تو تصحيح تمام اشتباهاتم مي شوي آيا

ا گر بي روز و بي تقويم ماندن من

به و صل فصلهايت ، سال و ماهم مي شوي آيا


براي دوستم داري گواهت بوده ام عمري

براي دو ستت دارم گواهم مي شوي آيا

شب افسانه اي با تو طلوع تازه اي دارد

تو د ر صبح اساطيري پگا هم مي شوي آيا

خداخيلي بزرگ است و به من اصلا نمي آيد

توشيطان هستي و كوچك،الهم مي شوي آيا

صبور و ساد ه اي اما ،عميق و ژرف،عشق من

براي حرف نجوا، نعره چاهم مي شوي آيا

پس از صد سال ا گر بد ترجمه كردي نگاهم را

به پاس اشكهايم عذر خواهم مي شوي آيا

مقام باخت دارم من چون كه حال برد داري تو

بدون بازي شطرنج، شا هم مي شوي آيا

تو شيرينتر از آن هستي كه شادابيت كم گردد

و از خود تلخ مي پرسم تباهم مي شوي آيا

 
دوشنبه 16 شهریور 1388 - 11:54:48 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم